ما 6 نفر

یکشنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۸۵

.... بعد از امتحان

باز دختر بزرگه هنر کرده! و دیروز امتحان میان ترم ریاضی 2 رو که داده، یکی از برگه های پاسخش رو داده به استاد و اون یکی دیگه رو با خودش اورده خونه! یه وقت دیدم داره تو خونه راه میره و با خودش حرف میزنه! گفتم: چی شده، چشمم روشن، تو هم که با خودت حرف می زنی. گفت: اگه تو هم کار منو کرده بودی با خودت حرف می زدی
راستی: یه بار که من با پسر بزرگه رفته بودیم تهران و سر پسر کوچیکه خراب شده بودیم، صبح پسر کوچیکه که اصلا نخوابیده بود، می گفت: مامان کشتی مارو تو ، تا صبح با خودت حرف می زدی!!! حالا چی می گفتم آیا؟؟؟ والله اعلم

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی