ما 6 نفر

سه‌شنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۵

دعای خیر

دعای خیر من همیشه پشت سر همتون. هر جا هستید و هر کاری می کنید. نمیخوام ناراحت ببینمتون. فقط همین. پس
.بخندید
دوست دارم شادیتونو ببینم و دوست دارم عاقبت به خیر بشید. این حرفا خیلی کلیشه ای و خاله زنکیه؟ باشه! این حرفا نهایت آرزوی هر مادریه.
حالا شما هی فکر کنید که بهتر می فهمید. هی فکر کنید که بزرگ شدید و بین ما گسست نسلها بوجود اومده! هی کلمات قلمبه و سلمبه بار هم کنید. شما همون کوچولوهایی هستید که مامان لقمه لقمه نون و پنیر صبحانه دهنتون میذاشت و فکر می کرد داره هنر می کنه! پز می داد که مادره، یادتون نیست، نه؟
شما همونایی هستید که مامان بعدها مثه یه دوست باهاتون درددل میکرد، و وانمود می کردین که می فهمین.
مامان فقط اشتباه کرد نگرانتون شد! مامان باید چشماشو می بست و تو دلش گریه می کرد و منتظر می نشست
مامان فقط اون روزای قشنگ مامان بود، احساس داشت، حالا باید سنگ بشه و بی احساس
مامان فقط باید جوری احساس کنه که بچه هاش دوست دارن
هنوزم هیچکی به فکر مامان نیست. مامان باید بازم تنها باشه
باور می کنید که با این وجود مامان بودن خیلی خوبه و به همه اینا می ارزه. حس اینکه کسانی هستند که انگار خودت هستند
کسانی هستند که وقتی اشتباه می کنند انگار تو داری اشتباه می کنی و همونقدر عذاب وجدان می گیری که خودت اشتباه کرده باشی
وقتی اشتباهشونو نمی فهمن خودتو مقصر می دونی
هر چی پیش بیاد فکر می کنی تو کوتاهی کردی و باید بیشتر دقت می کردی
بسه دیگه، چقدر به خودت غر می زنی

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی