کشتار
و من روزمرگی های مداوم و پنهان و آشکار زندگیم را اعلام میکنم!
یک سال همه روزهایم را کشتم
خود را در حصار برکه زندگی زندانی کردم
و تو را فراموش کردم....
فراموشی گناهی ست نابخشودنی ....
و اینک چیزی نمانده چهل و هفتمین گردش بیهوده و دایره وارم را به دور خورشید تمام کنم و حتی یک بارتو را که نورتر از خورشید ی به راستی یاد نکردم !
دو رکعت به هوایت اقامه نکردم ....
قنوتم را سفره نیازهای مادی خود انگاشتم
و به خُردترین آرزوهای ممکن انسانیتم را کاستم
کاش از تو نخواسته بودم چیزی
جز خودت را!
دوباره فراموشت کرده ام ای نور اعظم!
و فراموشی گناهی ست نابخشودنی ....
شاید گناه ماهی ها نیز همین فراموشی دریا باشد،
و تسلیم به حصار برکه ....
یک سال همه روزهایم را کشتم
خود را در حصار برکه زندگی زندانی کردم
و تو را فراموش کردم....
فراموشی گناهی ست نابخشودنی ....
و اینک چیزی نمانده چهل و هفتمین گردش بیهوده و دایره وارم را به دور خورشید تمام کنم و حتی یک بارتو را که نورتر از خورشید ی به راستی یاد نکردم !
دو رکعت به هوایت اقامه نکردم ....
قنوتم را سفره نیازهای مادی خود انگاشتم
و به خُردترین آرزوهای ممکن انسانیتم را کاستم
کاش از تو نخواسته بودم چیزی
جز خودت را!
دوباره فراموشت کرده ام ای نور اعظم!
و فراموشی گناهی ست نابخشودنی ....
شاید گناه ماهی ها نیز همین فراموشی دریا باشد،
و تسلیم به حصار برکه ....