ما 6 نفر

دوشنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۶

برای هفته دفاع مقدس و سالگرد شهادت برادرم در 19 رمضان

سوى ما درهاى رحمت باز بود
هر كجا، در هر زمان اعجاز بود!
آفتاب از جبهه نورى مى گرفت
عشق هم از جبهه شورى مى گرفت!
هر زمان، یك لحظه معراج بود
سینه ها یك بحر پر امواج بود!
قلب ها بهر شهادت مى تپید
از تمام چشم ها، خون مى چكید!
جمله دل ها، حالتى مستانه داشت
عشق در دل هاى یاران، خانه داشت!
با ملائك همزبانى داشتیم
بذر ایمان، بذر خون مى كاشتیم!
بوى عرفان هر كجا پیچیده بود
هر كسى با نفس خود جنگیده بود
چشم ها هم عرصه یك راز بود
هر دلى آماده اعجاز بود!
مرگ، خود، بازیچه هر روز بود
سینه ها، آتشفشان سوز بود!
قلب ها مهر شهادت خورده بود
كربلا دل را ز یاران برده بود!
هر كسى پا را به میدان مى گذاشت
در سرش فكرى به جز رفتن نداشت
دیدگان در هر زمان پر موج بود
خاك هم در جبهه ها در اوج بود!
آسمان جبهه هم پر راز بود
جان هر كس در پى پرواز بود!
قلب ها با كربلا، دیدار داشت
آسمان بر حق ما اقرار داشت!
خاك از خون، گوئیا گلپوش بود
عقل از این صحنه ها مدهوش بود!
ماه در روى شهیدان مات بود
هر كجا یك عرصه آیات بود
چشم ما با نور عادت كرده بود
آفتاب از ما حمایت كرده بود!
در هواى یار، ما پر مى زدیم
عشق را هر روز، ما، سر مى زدیم!
آسمان دل، منور گشته بود
جان ما با حق، معطر گشته بود
چشم ها را لطف حق تر كرده بود
قلب ها را هم كبوتر كرده بود!
جان ما از پر كشیدن باز ماند
روح ما در حسرت پرواز ماند
آى یاران! دردهامان ماندنى است
نامه هاى این شهیدان، خواندنى است!
این شهیدان، آبروبخش جهان
این شهیدان، افتخار هر زمان
باز جان در انحصار سوزهاست
باز دل در حسرت آن روزهاست
آى یاران! سوز آن شب ها كجاست؟
! راستى! سر بند یا زهرا كجاست؟!
مردى از نام شهیدان زنده شد
عشق هم در پیششان شرمنده شد!
یاد باد آن همت والایشان
یاد باد آن رمز یا زهرایشان!
این شهیدان خود جهانى دیگرند
این شهیدان سوره هاى كوثرند
گرچه مظلومانه در خون خفته اند
رازهاى رادمردى گفته اند
این شهیدان عقده ها وا مى كنند
این شهیدان، عشق، معنا مى كنند!
این شهیدان شور و غوغا مى كنند
این شهیدان، قطره، دریا مى كنند!
آى آوینى! روایت كن تو باز
از گناه ما شكایت كن تو باز!
از گناه سردى دلهایمان
این گناه ماست یاران و اى مان!
جان ما، ماند در شمیم یادها
از میان آن همه فریادها!
نسل هاى بعد ما خواهند خواند
سوزهایى در دل اروند ماند!
نسل هاى بعد ما خواهند دید
شور عشقى كه خمینى آفرید!
اى شهیدان، چشم ما را وا كنید
مردگان خاك را احیا كنید!

جمعه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۶

عشق

به شما عشق علامت چون داد، در پی او بروید
راه هایش هرچند سخت و پرشیب بود.
بالهایش آنگاه که به بر گبردتان،خود بدان بسپارید
گرچه شمشیر نهان در مبان پرهایش ،بتواند به شما زخم زند.
با شما چونکه سخن گوید عشق،باور آرید به او.
گرچه آوایش از هم گسلد رشته رویاها
همچنان باد شمال که گلستانهاتان ،زیرو رو می سازد.
زان که باید بکشدتان به صلیب،به همان گونه که تاج می نهد بر سرتان.
به هرس کردنتان نیز عنایت دارد، به همان سان که به بالیدنتان.
به همانگونه که همپای شما، می کشد بالا خود را
تا نوازش بدهد شاخه هایی تان را
که بسی نرم و سبک بر خورشید به لرز آمده اند
ریشه هاتان را نیز باز خواهد کاوید، و تکان خواهد داد تکیه شان را به زمین
همچنان خرمن گندم باشید: عشق در ساحت خویش گردتان می آرد.
او شمارا کوبد تا که عریان گردید.
و ز غربال گذرتان بدهد، تا که از پوسته آزاد شوید.
نیز می سایدتان تا به سر حد سپیدی .
چون خمیری نرم می مالدتان ،بهر دست آموزی.
آتش قدسی خود را آنگاه بر شما عرضه کند
تا که نانی متبرک درخور جشن خداوند شوید.
بر شما این همه عشق روا خواهد داشت ،
تا توانید شناسا گردید ، رازهای دل خود را شاید
و بدین معرفت آنگاه شوید ، پاری از قلب حیات.
در هراسانی تان اما باز ، گر نجویید به جز لذت و آرامش عشق
بهتر آن است که پنهان سازید لخت و عریانی خویش
و گذارید برون پای از ساحت خرمن کوبیش.
تا درآیید به دنیای دگر فاقد از قید فصول،
به همانجا که در آن خنده زنید، لیک نی با همه خندیدن ها،
و در آن گریه کنید ، لیک نی با همه اشک درون.

عشق هرگز ندهد چیزی را مگر از خویشتنش
و نگیرد چیزی مگر از خویشتنش.

عشق هرگز نه تصاحب جوید
نه تواند که تصاحب گردد
عشق زیرا کافی است از برای خود عشق.

عشق چون می ورزید مبادا که بگویید" خدا در دل من جا دارد"
بهتر آن است بگویید " من اندر دل او دارم جای"

و ندارید گمان ، که توانید هدایت کردن، جنبش جاری عشق.
زان که خود عشق ، سزاوار اگر یابدتان، رهبری خواهد کرد جاری جان شما.
عشق را جمله تمنا این است که تحقق یابد.
و شما نیز اگر عاشقی می دانید و تمناهایی باید اندر دلتان ، پس چنین باد تمناهاتان:
ذوب گردیدن و بودن چو یکی ج.باری، که سراید به شبانگاه نوای دل خویش.
رنج افزونی گرمی و محبت را نیز آشنا گردیدن.
بهر ادراک خود از معنی عشق ، زخم بسیار پذیرا گشتن.
و به خون آغشتن ، از سر رغبت و شور.
دمدمه های سحر ، با دلی بال کشان ، در بیداری را کوبیدن.
بهر روز دگری درخور عشق، همچنان شکر گذاری کردن.
نیمه روز بیارامیدن و فرو رفتن در جذبه عشق.
بازگشتن به شبانگاه به منزلگه خویش، با سپاس بسیار.
و پس آنگه خفتن ، با نیایش در دل از برای جانان
و یکی نغمه تحسین بر لب.

برگرفته از کتاب " پیامبر"/ جبران خلیل جبران
رو لینک پایین کلیک کنید. یه صفحه سیاه باز میشه
رو صفحه کلیک کنید یا موس رو درگ کنید
http://www.procreo.jp/labo/flower_garden.swf